- بی شویی
- حالت و کیفیت بی شوهر
معنی بی شویی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرروئی، بیشرمی، بی حیائی
زنی که شوهر ندارد زنی که بی شوهر است
بی طرف
بی طرفی
اکتناه
بد خلقی بد خیمی زشت خویی تند خویی مقابل خوش خویی نیک خویی
تعقیب، پیگیری
نتاسی
شاد خوار زین سو سپه توانگر و زانسو خزانه پر وندر میان رعیت خشنود و شاد خوار (فرخی) نتاس
فقر تهیدستی
حالت و کیفیت بی شوهر
زنی که شوهر ندارد زنی که بی شوهر است
بی قراری، بی صبری
بی ادبی، بیراهی، خلاف ادب
محتاج و فقیر
بی چششی بی بینشی بیمزگی، بی سلیقگی، عدم قدرت احساس زیباییها مقابل باذوقی
بد حرفی بد سخنی، غیبت تهمت افترا
عمل پی جو جستن اثر پا، جستجو تفحص کاوش
ویژگی زنی که شوهر ندارد
ناشکیب، بی صبر، بی قرار
بی هوشی، بی حالی، آشفتگی
بی مانندی، بی مانند بودن
رد و اثر چیزی را جستجو کردن
بی نصیب، بی بهره از رزق وروزی، فقیر، محتاج
خارج شده از حالت طبیعی خود و فانی شده در معشوق
شستن خاک زمین یا معدن برای جدا کردن مواد و فلزات معدنی از آن
بی هوش بودن، بی فراستی، بی ادراکی
داروی بی هوشی: دارویی که به واسطه آن شخصی را بی هوش کنند
داروی بی هوشی: دارویی که به واسطه آن شخصی را بی هوش کنند
جست و جو، کاوش
Banteringly, Humorously
Shamelessness
Lifelessness, Drabness
Fearlessness
Depersonalization