بی مروتی، (غیاث)، پرروئی، بی شرمی، بی حیائی، بی چشم و رویی: بی رویی ار بروی کسی آری بی شک برویت آید بی رویی، ناصرخسرو، ، عهدشکنی، پیمان شکنی: شکرلب گفت از این زنهارخواری پشیمان شو مکن بی زینهاری، نظامی، بدین بارگه زان گرفتم پناه که بی زینهاری ندیدم ز شاه، نظامی
بی مروتی، (غیاث)، پرروئی، بی شرمی، بی حیائی، بی چشم و رویی: بی رویی ار بروی کسی آری بی شک برویت آید بی رویی، ناصرخسرو، ، عهدشکنی، پیمان شکنی: شکرلب گفت از این زنهارخواری پشیمان شو مکن بی زینهاری، نظامی، بدین بارگه زان گرفتم پناه که بی زینهاری ندیدم ز شاه، نظامی
بی شوهر، زنی که شوهر نداشته باشد، زن که او را شوهر نبود، زوجه که او را زوج نبود، (ناظم الاطباء)، عزب، عزوبه، (منتهی الارب) : دگر کودکانی که بی مادرند زنانی که بی شوی و بی چادرند، فردوسی، زنانی که بی شوی و بی پوشش اند که کاری ندانند و بی کوشش اند، فردوسی، بس شهر که مردانش با من بچخیدند کامروز نبینند در او جز زن بی شوی، فرخی، رجوع به شوی شود
بی شوهر، زنی که شوهر نداشته باشد، زن که او را شوهر نبود، زوجه که او را زوج نبود، (ناظم الاطباء)، عزب، عزوبه، (منتهی الارب) : دگر کودکانی که بی مادرند زنانی که بی شوی و بی چادرند، فردوسی، زنانی که بی شوی و بی پوشش اند که کاری ندانند و بی کوشش اند، فردوسی، بس شهر که مردانش با من بچخیدند کامروز نبینند در او جز زن بی شوی، فرخی، رجوع به شوی شود